گل یخ

آغاز همیشه معنا دار نیست،این پایان است که معنا می کند راه را،بیراهه را

گل یخ

آغاز همیشه معنا دار نیست،این پایان است که معنا می کند راه را،بیراهه را

کولی

کولی

 

 

شب من پنجره ای بی فردا

 

روز من قصه تنهایی ها

 

مانده بر خاک و اسیر ساحل

 

ماهی ام،ماهی دور از دریا 

 

 

هیچ کس با دل آواره من

 

لحظه ای همدم و همراه نبود

 

هیچ شهری به من سرگردان

 

در دروازه خود را نگشود

 

 

کولی ام،خسته و سرگردانم

 

ابر دلتنگ پر از بارانم

 

 

پای من خسته از این رفتن بود

 

قصه ام قصه دل کندن بود

 

دل به هر کس که سپردم دیدم

 

راهش افسوس جدا از من بود

 

 

صخره ویران نشود از باران

 

گریه هم عقده ما را نگشود

 

آخر قصه من مثل همه

 

گم شدن در نفس باد نبود

 

 

روح آواره من بعد از من

 

کولی در به در صحراهاست

 

می رود بی خبر از آخر راه

 

همچنان مثل همیشه تنهاست

 

 

کولی ام،خسته و سرگردانم

 

ابر دلتنگ پراز بارانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد